حکایت ...

ساخت وبلاگ

غلامی، ارباب ظالمی داشت که او را مورد آزار قرار می داد.

هرچه به غلام می‌گفتند تا از صاحب ستمکارش بخواهد او را بفروشد، می گفت: "بُگذرد"

مدتی گذشت و ارباب مُرد زن وی، غلام را به همسری برگزید

و اختیار کار و دارایی شوهرش را به او سپرد، و چون دوستان غلام با شادی نزدش آمدند

و به او تهنیت گفتند، در جواب گفت: "این نیز بگذرد!"
تا آن که عمرش به سر آمد و به دیار باقی رهسپار شد، وصیت کرد.

بر سنگ مزارش بنویسند: "این نیز بگذرد"!!

این وصیت، مايهٔ تعجب بازماندگان شد. چندی نگذشت

که به حُکم حاکم، قبرستان ویران شد و هر تكه‌ی اموات، و سنگ و کلوخ گورشان، به طرفی افتاد!!!

هر کس قلم به دست بگیرد...
ما را در سایت هر کس قلم به دست بگیرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : issah66 بازدید : 103 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 22:37